- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت عون و محمد
از غـم غـربت مـولا به تنـش تب دارد دو پسر دارد و یک زمزمه بر لب دارد ارث زینب قد خم بود، قسم داد و گرفت إذن خود را هم از آن قـدّ مـورّب دارد زیر لـب زمـزمـه نـاد عـلـی میخـواند دارد از هـیـبـت اولاد عـلـی میخـوانـد هر دو چون حیدر کرار شدند در پیکار هر دو در مرکز این دایره و چون پرگار پـسرانم به فـدای سر تو، غـم نـخـوری هر دو قربان علی اکبر تو، غم نخوری
: امتیاز
|
مدح و شهادت فرزندان حضرت زینب سلام الله علیها
دیگر بـسـاط روضـۀ او پـا گرفـته بود اشکـش از او مجـال تمـاشا گرفـته بود در خـیـمه مـانـده بود نـبـیـنـد برادرش در خیمه نذر روضۀ زهـرا گرفته بود دارنـد مـیبـرنـد، بـه تــاراج میرونـد حـالا صـدای هـلـهـلـه بـالا گـرفـته بود یک یک حریف این دو دلاور میشوند طرح هجوم دسته جمعی پا گرفـته بود جایی بـرای بـوسۀ زینب نـمانـده است از بس که زخم در تنشان جا گرفته بود وقت غـنـیـمت است دو تا لـشکـر آمده خولی دوباره سهم خودش را گرفته بود سهمش دوتا سر است به تاراج میبرد دار و نـدار زیـنب کـبری گـرفـتـه بود
: امتیاز
|
زبانحال عون و محمد بن عبدالله با سیدالشهدا علیه السلام
گلهای زیـنـبـیـم و به پـایت فـتـادهایم سر بـر حـریـم قـدسیت آقا نـهـادهایم رگ هایمان ز خون علی موج میزند مـا از تـبـار جـعــفـر طـیـار زادهایـم ما را به عشق، مادرمان شیر داده است حالا که جان به کف به رهت ایستادهایم عالم تمام قـد همه مدیـون فـاطمهست ما جان به راه مادرتان هر دو دادهایم قـربانـیان عـشق ولی تـشنه لب شدیم مـا تــشــنـۀ زلال ولایـت ز بــادهایـم ما را به جـان مـادرتـان انتخـاب کن ما آمـدیم تا که به راهت سـپـر شـویم ما آمده به عشق تو بیبال و پر شویم با اذن مادر آمـدهایم سـوی تو حـسین مـا آمـده به نخـلـۀ مـادر ثـمـر شـویم ما بـیـقـرار عـشق تـو بـودیـم از ازل ما آمدیم تا که ز خـون دیده تر شویم ما آمـدیم در شـب ظلمت بـرای خود در آسـمان چـشم غـریـبی قـمر شویم ما را نگـاه رحـمـتـتان راه داده است ما آمـده به راه تو بیپـا و سر شـویم بنما قـبول تحـفۀ خـواهر که هدیه شد قـربـانـیان عـشق به راه تو فـدیـه شد مادر بگوشمان غم عشق تو خوانده است بـذر محبت تو به سیـنه نـشانـده است
: امتیاز
|
شهادت عون و محمد فرزندان عبدالله بن جعفر و حضرت زینب
دلشورهام ملاحت گلهای زینب است قـلبم پُر از محبت گلهای زینب است بعد از علیِ اکبر و قاسم، به طاق عرش نا باورانه صحبت گلهای زینب است هر روز در میان ملائک سخن به اشک از لحـظۀ شهادت گلهای زینب است آن یک بگـفت من نـوۀ حـیـدرم، بـزن امروز روز غیرت گلهای زینب است این گـفت مثل جعـفـر طیـار، پَر زدن پُر خون به عرش حاجت گلهای زینب است سر میدهیم و چشم و دل، ای خیل دشمنان هر سو، پُر از سخاوت گلهای زینب است آمد حـسین سوی شهـیـدان خـواهـرش بشکسته از مصیبت گلهای زینب است دستان کوچکی و «رئوفی» و صد گره احسان همیشه عادت گلهای زینب است
: امتیاز
|
رزم و شهادت عون و محمد فرزندان عبدالله بن جعفر و حضرت زینب
چشمِ دشمن کور از این سبک حضور زینب است این چنین مجنون شدن مدیون شور زینب است لحـظۀ ایثار و هنگام ظهـور زینب است روز اجـلال مقـام پُر غـرور زینب است هر که آمد سوی میدان گفت پور زینب است این دو سردارِ شجاع از نسل و نور زینب است این که باشد عون فرزند غیور زینب است دیگری نامش محمّد او سُرور زینب است رزمِ زینب زادهها طعنه به خیبر میزند این چنین جنگ آوری گویا به حیدر میزند همچو سیمرغی به میدان هر طرف پر میزنند آتـشـی بر سینـۀ لرزان لـشـکـر میزنـند ابتدای هر رجز حرف از پیمبر میزنند دم ز جنگ موته و پیکار جعـفر میزنند هر دو دم از حرمت زهرای مادر میزنند مرهمی با این رجز بر زخم کوثر میزنند پیـش چـشم دشمنان دم از دلاور میزنند ذکر یا حـیـدر مدد را هم مکـرر میزنند این همه شوق شهادت آرمانی مکتبی ست حاصل آموزش و درس و کلاس زینبی ست با حضور این دو کار جنگ بی سامان شده هم عدو لرزان شده هم بی رمق شیطان شده چشم زینب پشت ابر خـیـمهها پنهان شده چار قل می خواند و خود قاری قرآن شده یک طرف مادر از این رزمندگی حیران شده یک طرف از زخم چشم دشمنان نالان شده هم حسین بن علی در سینهاش طوفان شده هم که اهل خیمه مدهوشِ چنین میدان شده در حـرم افـتـاد نـاگـه نـالـه و تاب و تبی تـا خـبـر آمـد ز قـتـل نـوجــوان زیـنـبـی مادری داغ جـوان دیده میان خیمههاست در دل مادر خدا داند که غوغایی بپاست زد پر خـیمه کـناری و نوایش بی نواست او نگاهش بر ره برگشتن خـون خداست زینب اکنون منتظر مانده که گل های کجاست ناگهان دیدش که فصل نوحه و اشک و عزاست روی دستان برادر سورۀ شمس و ضحاست رفتن زینب ز احساس است و ماندن از وفاست دید زینب خـون به انـدام بـرادر ریخـتـه روی دوش دلبـرش گـلبرگ پرپر ریخته
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت عون و محمد
پیش پایت ای حسینم قرص ماه آوردهام هر دو سرباز دلیـرم بهر شاه آوردهام گرچه سربـازند لیکن از تبار جعـفرند ای برادر پیش پایت یک سپاه آوردهام پرچـم لشکر به دست کوچک آنان بده تا ببـیـنی دو علی در رزمگاه آوردهام از مـنـای عاشـقی تا کـربـلای عاشقی من دو قـربانی بسوی بـارگـاه آوردهام جنس خود ارزان فروشم قیمت چشمان توست هدیه هایم را به نذر یک نگـاه آوردهام خواهر زارت چه دارد غیر این مضجات خود ای برادر بر غریبی ات گـواه آوردهام کن قبول این داده را قابل ندارد ای حسین زندگی را پـای تو در قـتـلگاه آوردهام
: امتیاز
|
زبانحال عون و محمد بن عبدالله با سیدالشهدا علیه السلام
چه میشود که بگیری به دامنت سر ما را سر شکـسته همچون عـلی اکـبر ما را یقین که موی سپیدش سپیدتر شود از این اگر زمین بگذاری تو روی مادر ما را هم او که تحت لوایش شدیم شیعۀ زهرا و با ولایت حیدر سرشته جوهر ما را رقیه منتظر ماست پس به ما بده قولی به خـیـمهها برسانی سـلام آخـر ما را شبـیـه قـاسـم، دایی شـدیـم بال شکـسته بیا و جمع کن از روی خاکها پر ما را تمام آرزوی ماست: تیغـشان بشود تیز که پیش مرگ گلویت کنند حنجـر ما را به عشق اینکه نمانَد برای رأس تو نیزه خوشا به نیزه بدوزند پس سراسر ما را
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت عون و محمد
از ازل خورشید انور زینب است حـافـظ الـلـه اکـبــر زیـنـب است بعد زهرا روح کوثر زینب است پیـش پایش آسـمـان خـم میشـود مـرجـع تـقــلـیـد مــریـم مـیشـود محشر صحرای محشر زینب است یک زن اما لشگری را صف شکن یـکتـنـه بـاب الــمــراد پـنـج تـن منبریها! جان منـبر زینب است از امــام خـود حـمـایـت مـیکـنـد از گـنـهـکـاران شـفـاعت میکـند مادری از جنس خواهر زینب است در خـطرها بـال و پر را میدهد میرود خـون جـگـر را مـیدهـد فـانی عـشـق بـرادر زیـنـب است ای غـریـب کــربـلا جـانـم فـدات نه پـسر! دو نـوکـر آوردم بـرات بینخیمه زار و مضطر زینب است مـادری وقـتـی کـه دارد دو پـسر با خـودش هم تـیـغ دارد هم سپـر روضه خوان داغ مادر زینب است این دو تا هستند شأن من به جاست حرمتم ضرب المثل در کربلاست در حـفـاظ دو دلاور زیـنب است هر دو تا سیـراب از یک بـادهاند این دو آقـا زاده حــیــدر زادهانـد نه نـگـو! امـیـد آخـر زینب است تو نـرو گـودال! اینـهـا مـیرونـد هر دو با سربـند زهـرا میرونـد غـصـه دار دیـدۀ تـر زینب است بهتر این که وقت غـارت نیستـند میروم وقـتـی اسـارت نیـسـتـنـد موقعی که بین لشگر زینب است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت عون و محمد
تمامِ هـستیِ خود را کفن کردم برایِ تو تـمـامِ هـسـتیِ زیـنب فـدایِ کـربـلایِ تو بمیرد خواهرت دیگر نگو از بیکسی و غم که خونِ این دو قربانی بریزم زیرِ پایِ تو اگر مثلِ علی اکبر هزاران تکـّه هم باشند نیایم از حـرم بیـرون عزیزانم فـدایِ تو خدا را شکر میبینم سرِ گلهایِ باغم را غروبِ غم شکفته در میانِ نیـزههایِ تو شمیمِ صبرِ زینب را تمامِ کربلا حس کرد نـوایِ نالـهام مانـده به خاکِ نـیـنوایِ تو حسابِ صبر و ایثارم بماند تا صفِ محشر دوایِ دردهـایِ من ظـهـورِ دلـربـایِ تو
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت عون و محمد
کـیسـت این، اُمِ ابـیـهایِ حـسـین کیست این حضرتِ زهرایِ حسین کـیـست این سایـۀ هَـمپای حسین کـیست پیـغـمـبـرِ فـردایِ حسـین کـیـست جـز زینب کـبـرایِ حـسیـن چادرش خورد تکان طـوفان شد کوه برخاست زمـین حـیران شد ماه چـرخی زد و سر گردان شد کعـبه هم دست بر آن دامان شـد کـیست این مـریـم عـذرای حـسـیـن مــادری کـــه دو جــگــر آورده هــرچـه دارد بــه نــظــر آورده پـیـش خـورشـیـد، قــمــر آورده زحــمــتـش را بـه ثَــمــر آورده آمــده جــان بــدهــد پــایِ حـسـیــن جـان خـود بـر دو کــبـوتـر داده هـر دو را سَـمــتِ خـدا پَـر داده اذن اگــــــر زود بــــــرادر داده قـــســـــمِ چــــادرِ مــــــادر داده دل خوش است او به دو امضای حسین هر دو مَـردنـد و صاحب عَلَم اند ذوالـفـقـارنـد که هم پُـشتِ هم اند هر دو تـا پـشت و پـنـاهِ حـرم اند هر دو در معـرکـه ثابـت قدم اند خـویـش را کـرده مُـهـیـایِ حـسـیـن پــردۀ خــیـمــه کـشـیــده خـانـوم کَـم کَـم انـگـار خـمـیـده خـانــوم رَزمِـشـان را کـه نـدیـده خـانـوم فـقــط از دور شـنـیــده خــانــوم گـوئـیـا هست خـودش جـایِ حـسین خــنــدههــا زود خــبــر آوردنــد بــادهــا یــکــسـره پَــر آوردنــد سَـرِ این دو، چـه مـگـر آوردنـد تــیــغ هــا را هــمــه در آوردنـد هر دو اُفـتـاده به صـحـرایِ حـسین مادر است اینکه سَرَش درد گرفت خواست خیزد کَمَرش درد گرفت که دو جایِ جگـرش درد گرفت ناگهـان بـال و پَـرَش درد گرفت گـفـت ای وایِ مـن و وایِ حـسـیـن قـصـدِ جــانِ دو بــرادر کــردنـد نـیـزههـا را دو بــرابــر کــردنـد ضربـههـا را که مُـکَـرَر کـردند بـعـد هــم نـیَّـتِ خـنـجـر کـردنـد به شـمـاره است نـفـس های حـسـین این طرف یک پـسر اُفـتاد زمین قـبل از آن یک تـبـر اُفـتاد زمین آن طـرف آن دِگَـر اُفـتـاد زمـین دشـنـهای دور و بَـر اُفـتـاد زمین غـرقِ خـونـابـه سـراپــایِ حـسـیـن بِـیـنِ مــیــدان چـقـدر بَـلـوا بـود دو بــدن بــود هــزاران پــا بـود دو گـلـو بـود و دو نِـی بـالا بود دو سـر اما سَـرِشـان دعـوا بـود وای از خـنـده به غـمهـایِ حـسـیـن از یــکــی زود زِرِه را کَـنــدَنـد از یکی جـوشَـنَـش از جا کَـندَند وقـتِ غـارت هـمه یِـکجـا کَندَند بـود دایــی تـکُ تـنـهــا کَـنــدَنـد آه از حــالـتِ ســیــمــایِ حـســیــن بـیـنِ خــون دیــد امــانـت هـا را بعد از آن غربت و غارت ها را دسـت گــردانِ غــنـیـمـت هـا را بــاز هــم گـفـتـنِ قــیـمـت هـا را خـواهـرش در پِـیِ سـقـایِ حـسـیـن شد غـروب و دو پسر را میدید بر سـرِ نـیـزه دو سـر را میدید دو سـرِ خـورده تـبـر را میدیـد دورِ خـود چـنـد نـفـر را میدیـد مــانـده امـا بـه تـمـاشــای حــسـیـن غــمِ فـرزنـد نـمیدانـی چـیـست دو سه تا چین رویِ پیشانی چیست در پیِ نــیزه پـریـشـانی چـیست بین نا مـحـرم و حـیرانی چیست کـیست زینب تک و تنهـای حـسین
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت عون و محمد
زین دو طوفان سوار میسازد مـردِ روزِ شـکــار مـیســازد زلـفـشان را به شانه میریـزد چـنــد تــا آبــشــار مـیســازد مثـل خـورشید باشد و از خود دو قـمـر در مــدار مـیســازد دارد از سر به زیرهایِ حـرم شـیـعــۀ ســربــدار مـیســازد هر دوتا تیغههایِ یک شمشیر دارد او ذوالـفــقــار مـیسـازد تیغـشان را چه خوش تراشیده هــر دو را آبــدار مــیســازد بـه عـلـمـدار میکـنـد نـظـر و از روی او دو بـار مـیسـازد کم اگـر آورند- فـرضِ محال- از خـودش تـیـغـدار میسـازد میرود خـود مـیـانِ مـیـدان و هـمه را تـار و مـار میسـازد پیشِ او هرچه هست چیزی نیست کــوه بـاشـد غـبـار مـیســازد از ســواران سـراب مـیمـانـد از سـپـاهـی مـزار مـیســازد از رجـزهـایـشان مـقـابلِ خود شـیــون و الــفــرار مـیسـازد او خـودش مـرتـضای کـرار اسـت زینب است این، دو تا علمدار است اگـر ایــنجـا کــویـر دریـا مـن اگر اینجـا غـبـار صـحـرا من اگـر ایـنـجـا غـریـب اُفــتــادی چه خـیـالیست کـربـلا بـا من همهشان گرد و خاک، طوفانم هـمـهشان کـوچـک اند اما من پشتِ در میروم به خـاطرِ تو مـرتـضایی اگـر تو زهـرا من غربتت دیدم و به من برخورد رخـصتم میدهی، به مولا من این زمین را به باد خواهم داد تـازه هـم مـیکـنـم مــدارا مـن دسـت، بـالا گــرفــتــم از اول بیـنِ یـاران مـچـرخ آقـا من... کیست در روز بیکسی هایت کـیـست در لـحـظـۀ مـبـادا من در دوراهــی نـشـســتـهام آقــا یـا که این دو جـوان من یا من به تو سـوگـنـد که بـنـی هـاشم مـات ایـنـان شـونـد حـتـی من این غـزالان غـلام زاده شـدند هـر دو از زینب اند اینهـا من کار مـگـذار بر مـدیـنـه کِـشَـد مـکـش آقـا زِ دسـتِ مـا دامـن آمــدم تــا بــه مـن زیـــان نـخـورد آب هــم در دلـت تـکــان نــخــورد کربلا پیش این دو جان میداد بوسه بر این دو نوجوان میداد هر دو نـعـم الامیـر میگـفـتـند آسـمـان دل بـه آسـمـان میداد تا محـمـد کمی رجز میخواند عـون هم پـاسـخِ هـمان میداد اشــهـــد انَ یـــا ولـــی الــلــه مـثـلِ این بـود که اذان مـیداد آن یکی تا جواب این میگفت این یکی هـم جواب آن میداد پشت بر پشتِ خویش چرخیدند تـیغِ مولا خـودی نـشان میداد این یکی اهل کوفه را میریخت دیـگـری حـقِ شـامـیان میداد مـادری بیـنِ خـیـمـهاش بود و ظرفِ اسـفـنـد را تکان میداد درد پـــا داشـت از دویـدنهــا دردها را به استـخـوان میداد فکر و ذکرش فقط حسینش بود داشت در خیمه گاه جان میداد تشنه بودند و ضعف میکردند یک نفـر کـاشکی امـان میداد بـه زمـیــن روی خــاک اُفــتــادنـد وایِ مـن ســیــنـه چـاک اُفــتـادنــد خشک شد خشک خشک حنجرشان خورد یکجا به سنگ ساغرشان رو به سمتِ حـریـم زینب بود بـیـنِ خـونها نـگـاهِ آخـرشـان کـار صـیـاد زنــده کـنـدن شـد به زمین ریخت بالشان پرشان میرسد دشنههابه سینه چه سخت میکُـنـد ضـربهها مکـررشان نـیـزهها مـیشـونـد کوچـکـتـر تـیـغ هـا مـیکـنـنـد اکـبـرشـان روی دوش حسین خون میریخت کرده آن بـوسهها مـعـطـرشان کو محمد کدام عـونِ من است چه به هم ریخـتـه سراسرشان پـیـش روی حـسـین با عـبـاس پـهـن بــودنـد در بـرابــرشـان سوخت تا خیمه گاه، دارُالحَرب آتـش اُفـتـاد رویِ پـیـکـرشـان پـیـش نامـردهای کـوفه نشـین روی نـاقـه نشـسـت مـادرشان سـرِ عـبـاس بـود و مـحـمـل زیـنب گـــریـــه مـیکــرد بــر دلِ زیــنـب
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت عون و محمد
غـم جـدایـی تو کـرده قـصـد جان مرا غمی که سوخته تا مغز استخوان مرا از آن زمان که به دنـیا قـدم گـذاشتهام عـجـین به داغ نـوشـتـند داسـتـان مرا چه رورگار غریبی که باز در صدد است بـگـیـرد از من دلـخـون برادران مرا ز غربتت رمق راه رفتن از من رفت انـا الـغـریب تو لـرزانـده زانـوان مرا اجـازهای بـده نـذری سـفـرهات باشـند کرم نما بـپـذیر این دو قرص نان مرا بیا و گرد خـجالت ز چـهـرهام بـردار به خونشان بـدرخـشان ستـارگـان مرا ادا اگـر بـشـود حـق تـو ز جـانـب من تـوان مـگـر بـدهـد جسـم نـاتـوان مرا قـدم خمـید ز داغت، داغ این دو گـلـم خـمـیـده تـر نـکـنـد قـامت کـمـان مـرا به خاطر تو ز خـیـمه نـیـامدم بـیرون مگر که پی نبری چشم خونچکان مرا نـصیب بـاغ دلـم از بـهـار انـدک بود خـدا به خـیـر کـنـد قـصـۀ خـزان مرا بـلا عـظـیـمتـر و من صبـورتر شدهام چه سخت کـرده خـداونـد امتحـان مرا
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت عون و محمد
به یا قدّوس به یارب به زینب عبادت میکند هرلب به زینب دو عـالـم تـکـیه دارد بر عـصـایش وقـار آمـد به پـابـوس وقـارش علی حظ میکند از اقـتـدارش نـگـو یک زن، بگو یک مرد آموز نخی از چادرش نور است زینب ولـی الله مـسـتـور است زینب چه بـهـتر از حـرم لـشگـر بـسازند همه رفـتـنـد تـنهـا مـانـده حالا و دردش بیمـداوا مـانـده حالا تــمــام دشـت پــیـچــیــده خـبــرهـا عـزیــزم؛ یــار آوردم بـرایـت گـل بــیخــار آوردم بــرایـت نـگـو نه! تا به شب رو میزنـم من نزن تکیه به نیزه خواهرت هست سر نـاقـابـلم نـذر سرت هست بـده شـمــشـیـر را دسـتـم بـگــیــرم به میدان میروند این دو برایت زمین خوردند اگر اصلا فدایت نـبـیـنـم شـرمـت از چـشـمان زینب چه بهتر جان دهند اینها به پیکار نـبـیـنـند ازدحـام جـمـع اشرار نـبـیـنـنـد احـتـرامــم را شـکـسـتـنـد
: امتیاز
|
رزم و شهادت فرزندان عبدالله بن جعفر و حضرت زینب سلام الله علیها
یادگارِ زینـبند، سردار هستند این دو گل بهـرِ حق آمادۀ پـیکـار هستند این دو گل از رد پاهایشان هی بوسه میگیرد ملک بالهای جعـفر طـیّار هـستند این دو گل میمـنه تا میسره مبهـوت غـرش هایشان جلوههای حـیدر کرار هستند این دو گل هرچه دشمن میرسد خانه خرابش میکنند بر سر هـتاکـیان آوار هستند این دو گل غصۀ لرزیدن دلهای مضطر میخورند از نگـاه حرمله بیـزار هستند این دو گل مادر از خیمه دعـا کرده علیاکبر شوند عصر عاشورا به روی دار هستند این دو گل زیـر پـا افـتـادهاند و رویشان نـیـلی شده روضهخوان کوچه و مسمار هستند این دو گل دایی گریانشان یک یک به خیمه میبرد در زمین کربلا بسیار هستند این دو گل
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت فرزندانش
وقتی کسی ز جان خودش دست میکشد از هستی و جهان خودش دست میکشد وقتی که آفـتاب دلـش میکـند غـروب از مـاه آسـمان خـودش دست میکـشد یـادش میان خـلق خـدا میشود عـزیز هرکس که از نشان خودش دست میکشد وقتی که صحبت ازغم و داغ حسین شد زینب ز کودکان خودش دست میکشد کـرده فــدا هــسـتـی خـود در ره امــام بـاشـد زبـانحـال وی، ایـنـچـنـیـن کـلام ایـنـان در آسـمـان بـلـنـدت کـبـوتـرنـد نـام تو میبـرند به هـرجا که میپـرند شرمـنـدهام که بیـشتـر از این نـداشـتم این کودکان تـمـامیِ هـستی خـواهرند در قـلـبـشان عـزای جـوانت گرفـتهاند در راه تو فـدایـی و قـربان اصـغـرنـد شمـشـیرشان مـیان کـمر بـرق میزند شاگرد درس رزم عـلـمـدار لـشکـرند خون علی میان رگ این دو کودک است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت فرزندانش
وقتی که در دور و برت لشگر نباشد وقـتی بـرایت یک نـفـر یـاور نباشد وقتی که هَل مِن ناصر تو بیجواب است وقتی که شرم از سبط پیغمبر نباشد خواهر اگر جان را نریزد زیر پایت دیگر به جان تو قـسم خواهر نباشد باید که قـربانی شوند این دو جـوانم باور بکن راهی از این بهـتر نباشد وقـتی که عـبـدالله هـم داده رضایت عـذری نمانـده صحـبتی آخـر نباشد وقتی وهب را مـادرش تقـدیم کرده از یک مسیحی خواهرت کمتر نباشد بگـذار تا کامل شود عشق من و تو بـگـذار بیـن ما کـسِ دیـگـر نـبـاشد کاری بکن ای هستی ام در روز محشر تا خواهـرت شرمنده از مادر نباشد من هرچه را دارم اگر ریزم به پایت جبران یک موی علی اصغر نباشد هـستـنـد اولاد من، اما خـون ایـنهـا رنگین تر از خـون علی اکبر نباشد گفتی همیشه خواهرت را دوست داری حـالا نـبـایـد روی حـرفـش نـه بـیاری از غـربتت مـولا خبر دارند هر دو بر حال امروزت نظر دارند هر دو تنهاییات اینجا درآورد اشکشان را از غصهات چشمان تر دارند هر دو پوشانـدهام بر تن لـباس رزمشان را بنگر چه تیغی بر کمر دارند هر دو من که حریف بیقراری شان نبودم شـور عجـیبی بین سر دارند هر دو از بسکه شوق پَر زدن تا دوست دارند بر تن به جای دست پَر دارند هر دو از نسل ابراهـیم و اسماعـیل هستند در دستشان تیر و تبر دارند هر دو وقت رجز خواندن شبیه شیر هستند وای از دمی که نیزه بردارند هر دو مانند خـورشیدند و آتش میفـشانـند شیران جنگـند و شرر دارند هر دو با خـونشان آمیـخـته شور شجـاعت مانـند عـبـاست جـگـر دارند هر دو بگـذار اینها سـوی میـدان پـر بگـیرند من راضیام هر دو به پای تو بمیرند
: امتیاز
|
شهادت فرزندان عبدالله بن جعفر و حضرت زینب سلام الله علیها
حاجیان چون یک به یک پرپر شدند در منـای عـاشقی بیسر شدند نـوبـت پــرواز اهــل راز شـد مـادری با کودکان دمـساز شد رازهـایی بهـرشان افـشا نـمود بـالـهـای بـلـبـلان را وا نـمـود کهای گرامی یاوران احیا شوید بـال بگـشایید و بر بـالا شـوید اذن گـیرید از شه صاحب ولا عـشـق را سازید اینجا بر مـلا نوگـلانـش راهی صحرا شدند دست بر دامـان آن لـیـلا شدند از همان راهی که مادر گفته بود باز شد با شه ره گفت و شنود کهای جهانی حاجی طوف سرت اذن فـرما جان زهـرا مـادرت مـا دو تا یـار سـرافـراز تـوأیم تیغ بر کف هر دو سرباز توأیم کن نظر اینجا کفن پوش آمدیم مست از جام تو مدهوش آمدیم اشک ریزان شه گل لب را گشود راه را بر نـوغـزالان وا نمود سوی میدان هر دو گل راهی شدند راهـیِ سیـر الی الـلهـی شـدنـد تیغ بر کف از یمین و از یسار بر دل دشمن زدند از شوق یار ناگهان باد خـزانی پـر گـشـود برگهـای شاخه گـلهـا را ربـود دست گلچین دامن گل را گرفت شعـلهها دامان بلـبـل را گرفت باز شد بـازار حُسن و دلـبری شـد جـمال یـاسـهـا نـیـلـوفـری شاه آمد هر دو را در بر گرفت یاسها را زیر بال و پر گرفت شد روان از قـتلگـاه عـرشیان تا به سـوی خـیـمـۀ افـلاکـیـان گفت زینب دوستان کاری کنید »یاورم را یاوران یاری کنید« میروم دور از رخش در خیمه گاه تـا نـبـیـنـم مـاه را لـبــریــز آه شکر من هم هدیهای دادم بر او خـون طفـلانم به من شد آبـرو گـر که صد اولاد دیگـر داشتم یا که صـد سـرو دلاور داشـتم جمله را میکردم از جان فانیاش خویش را هم میکنم قربانیاش یا حسین ای تـشنـه کام کـربلا کـشـتـی تـوحـیـد ای نـوح بـلا هـستی خـواهـر فـدایت دلـبـرم ای امام بیمعـیـن ای سـرورم گر چه در فکر جدایی از منی روح من فکـر جـدایی از تـنی ای تـمـام روح من از تن مرو هستی من را بگیر بیمن مرو
: امتیاز
|
سبک های سقائی شهادت فرزندان حضرت زینب و عبدالله بن جعفر
پخش سبک ۳ (به سبک: دل تو را من اگر شکستم) دو برگ نو رس دو ماه تابـان بـه امـر مـادر، در آن بـیابـان کفن به تن بهـر جنگ عـدوان شدند عرضه، به شاه عطشان ************* بند دوّم ************* امـام بـر حـق، حـسـیـن زهـرا داد اذن مـیدان بر این دو دریا مــادر بـه خـیــمـه دارد تـمـنّـا کـنـد قـبـول از، بـرای مـیـدان شعر از محمد مسکین ******************************************** پخش سبک ۴ (به سبک: کنار علقمه محشر به پا شد) الهـی کـن نـظـر بر حـال زینب خـزان شـد گـلـشن آمـال زیـنـب برای دین حـق عـون و مـحـمـد به میدان می رود اطـفـال زینب دل مــا شــد هـــوائــی شــده وقــت جــدائــی رســــد آوای زهـــــرا بــیــا مــادر کـجــائـی بــرای لالـه هـایت کـن دعــائـی *********************** فــتــاده بــر دل زیـنـب شــراره بریـزد از دو چـشـمانـش ستـاره نظـاره میکـند با قـلب پـر خـون که جـسم پاکـشان شد پـاره پـاره نــوا آمـــد ز مـــیــدان بـیا دائی حـسـین جان بـگـیـر ایـن گـاه آخــر سـر مــا را بـه دامـان شـدیـم آخـر فــدای دیـن و قــرآن *********************** دوبـاره سیـنـه ها مـاتـم سـرا شد دوباره خـیـمه ها غرق عزا شد کــنـار پـیـکـر عــون و مـحـمـد دوبـاره محـشـر کـبـری بـپا شـد یـکـی در دسـت سـقـا یکی در دسـت مــولا یـکـی آغـوش حـیــدر یکـی آغــوش زهــرا کـند این صحـنـه را زینب تـمـاشـا *********************** بـرادر جـان فـدای گـریه هـایت حسین گـریه نکن زینب فـدایت اگرچه لاله هایم غرقه خون شد فـدای تـار مــوی بـچــه هـایـت شوم قـربـان سـرت را عـــلـــی اکــبــرت را بـیـا خـواهــر بـبـوسـد گـلــوی اطــهــرت را مـبـر بـا خـود دگـر انگـشـتـرت را شعر از: مهدی مددی ******************************************** پخش سبک ۵ ( به سبک : قاسم ای، گل زهرا، سلیل یاسین) برادر؛ ز هجـرانت، شوم جان بر لب (۲) چه کـنـد فـردا؟ بعـد تو جـانا، که شود تنهـا، به بیـابـان زیـنب(۲) *********** بند دوّم *********** همچون تو، عزیزانت، به ذکر یا رب (۲) ز عطش دلخون، شده در هامون، به دل محزون، همه گریان امشب(۲) **شعر از: مجرد همدانی** ******************************************** یا اَخا بنگر این دو پسرم، نورِ بصرم (۲) کن قبول از من دو نو ثمرم، قرصِ قمرم غـربـتـت دیـگـر، مـیزنـد آذر، هـر زمـان بر جـگـرم ای جانِ خواهر، با دو چشمِ تر، از غمت نوحه گرم (۲) *************** بند دوّم *************** جان بر کف بهرِ فرمانِ توأند، قربانِ توأند (۲) سربازِ عهد و پیمانِ توأند، چون جانِ توأند دو گـلِ اَحـمـر، دو مَــهِ اَنــور، ایـن دو نـیـکــو سیـَـرم ای جانِ خواهر، با دو چشمِ تر، از غمت نوحهگرم (۲) **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** پخش سبک ۲۰ ( به سبک: ای شبهِ رویِ طاها) آوردهام دو قـــــربـــــان بـرایِ حـفــظ قــرآن (۲) بـنـمـا قــبـول تـو از مـن این هدیه را حسین جان (۲) «مـظـلـوم، بـرادر جــان مظلوم، برادر جان»(۲) ********** بند دوّم ********* طـاقـت نـدارنـد ای جـان این دو در این بیابان (۲) جـان در رهـت سـپـارنـد بر رویِ خاکِ میدان (۲) «مـظـلـوم، بـرادر جــان مظلوم، برادر جان»(۲) **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** پخش سبک ۲۲ (به سبک: من آنم که ره را به رویِ تو بستم) حسین جان برادر ببـین حـالِ زارم الا جـان خـواهـر سخـن با تـو دارم بـه جـز کـودکـانـم سـپــاهـی نـدارم که سـازم فـدایِ تو ای جـانِ زیـنب ********** بند دوّم ********* دو لالـه زِ گـلـزارِ خــتـمِ رســولان بـرای دفـاع از تـو و دیـن و قـرآن مهـیّـایِ جـانـبازی ای جانِ جـانـان به قـربـانِ رویـت عـزیـزانِ زیـنب **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** دو جانـباز نازنـین، مه جـبـین، که چون جان زیـنـبـند (۲) از بانگ هل من معـین، دل غـمین، عزیزان زیـنـبـند (۲) ********** بند دوّم ********* دو نـوگـل بـاغ دیـن، بـا یـقــیـن، ســربـازان زیـنـبـنـد (۲) عـترت زار و حزیـن، این چنـیـن، پـریـشـان زیـنبـنـد (۲) **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** از خسرو دین یارب (۲) رخـصـت طـلــبـد زیـنب از بــهــر عـــزیـــزانـش دو نــو گــل خــنـــدانـش مولا یا حسین مظلوم (۲) ********** بند دوّم ********** آمــادۀ جــانـــبــازی (۲) در راه ســـــرافـــــرازی گــردیـــده جـــوانـــانــش دو شــمــع شـبــسـتـانـش مولا یا حسین مظلوم (۲) **شعر از: مجرد همدانی** ******************************************** پخش سبک ۳۷ ( به سبک: ز کربلا شد امشب ) دو شـیـر مـرد دوران به راهِ جـانـان، نـمـا تو قـربـان، عـزیزِ مـادر، حـسیـن برادر رسیده وقـت هـجـران زِ جـورِ عـدوان، در این بیابـان، به دیـدۀ تـر، حـسین بـرادر ********** بند دوّم ********* بــده تــو اذن مـیــدان در این بیـابـان، زِ راهِ احسان، عـزیز داور، نگر به خـواهـر که زد بـه قـلـبِ آنـان غمِ جوانان، شراره اینسان، به حال مضطر، نگـر به خواهر **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** پخش سبک ۳۸ ( به سبک: ابوفـاضل ای میرِ لـشکر) عــزیــزان زیـنـب بـــرادر (۲) فـــدای تــو ای جــانِ خــواهــر به کـرب و بـلا ایـن دو قـربـان بُـوَد هـدیـه از نـسل جـعـفـر (۲) ********** بند دوّم ********* ببـین در رهت جان نـثـاریم (۲) پــیِ یـــاریـت بـــی قــــراریـــم بــه جـز یـــاری دیــن و قــرآن تــمــنـّای دیــگــر نــداریــم (۲) **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** حسین جان برادر بـبـین حالِ زارم ایا جـان خـواهـر سخـن بـا تو دارم بـه جـز کـودکـانـم سـپــاهـی نـدارم که سازم فدایِ تو ای جانِ زینب(۲) ********** بند دوّم ********* دو لالـه زِ گـلـزارِ خــتـمِ رســولان بـرای دفـاع از تـو و دیـن و قـرآن مهـیّـایِ جـانـبـازی ای جانِ جـانـان به قربانِ رویت عزیزانِ زیـنب(۲) **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** پخش سبک ۴۰ ( به سبک: روم دگـر ز کـوی تو ) حـسـیــنـم ای بــرادرم گــل ریــاضِ مـــادرم نـظـر نـما سوی حـرم دو هـدیه بهـرت آورم دو نـــور دیـــدۀ تــرم بــــــرادر دلاورم (۲) ********** بند دوّم ********* دو لشگرم که مضطرند دو یـادگـار خـواهـرند که دل غـمینِ اصغرند فــدائــیــانِ اکــبــرنــد قـبـولـشان کن از کرم بــــــرادر دلاورم (۲) **شعر از: محمد رنگچیان**
: امتیاز
|
شهادت فرزندان عبدالله بن جعفر و حضرت زینب سلام الله علیها
این شعلۀ عشق است كه درمان نپذیرد معـشوق ز عـاشق اَثر آسـان نـپـذیـرد جز اشك تـمنّا كه گِـره وا كـند از كار كــردارِ دگـر فــایـده چـنـدان نـپـذیـرد این رابطۀ عشق عجب معجزه آساست این مـرحله را جـز دلِ بـریان نـپذیرد معشوق حسین است و عاشق دلِ زینب محـبـوب ز احـبـاب بجـز جان نپذیرد فرمود به طفـلان كه دلِ عـاشقِ مادر جز كـشتـه شدن در ره جانان نپذیرد با خویش همی گـفت: مبـادا كه برادر از خواهـر خود هـدیۀ قـربان نـپـذیرد اینجاست كه بر دامن مادر بزند چنگ بیفـاطـمه این مرحـلـه پـایـان نپـذیرد دو آیــنــۀ زیــنــبــی آمـــادۀ رزمــنــد این صحـنـه بجـز آیـنـه قـرآن نپـذیرد گـیـسوی كـمندِ یكی از شـانه سرازیر زلـف دگـری سـلـسـلـه بـنـدان نپـذیرد شمـشیر كجا و قـد و بالای دو ریحان این قـامتـشان هـیچ كـمـان دان نپذیرد تكبیر به لب تیغ به كف هر دو كفن پوش كـس فـاتـحـۀ تـازه جــوانـان نـپـذیـرد میخواست عـدو حیله کند بر دو دلاور دید از دو طرف رِخنه به رِندان نپذیرد از هـیـبـتـشان لرزه به جانِ سپه افـتاد آزاده بـجـز جــنـگ نـمـایـان نـپـذیـرد شـاگـرد دبــسـتـان اَلـفـبـای عـلــمـدار هـنگامـۀ پـیـكـار سـر و جـان نـپـذیرد كُـشتـنـد بـسی از سپـه كـفـر به یك آن افزونتر از این را لب عطشان نپذیرد از میـمنه تا میـسره این لشگـر كـوفی ایـنگـونـه پـذیـرایـی مـهـمـان نـپذیـرد شمشیر و سنان بود كه هر سوی روان بود آنـقـدر گـران بـود كه انـسـان نـپـذیرد سیـمین بدنـان تشنه لب از پای فـتادند از پـای فـتـاده نَــفـَس ارزان نـپـذیـرد داغـی به دل بانوی مـظلـومه نشاندند داغـی كه دل هـیچ پـریـشان نـپـذیـرد تا كه نـشـود از هـمه شـرمـنـده برادر خـواهر طلـب نـعـش شهـیـدان نپذیرد از خیمه نظـر كرد به چـشمان بـرادر دید ابـر بهاری است كه باران نپذیرد
: امتیاز
|
شهادت فرزندان عبدالله بن جعفر و حضرت زینب سلام الله علیها
این دو سـربـاز جــوان رزم آورنـد هر دو ابن الجـعـفـر ابن الحـیـدرند دو وجـیهـاً عـنـد ربّـک دو عـزیـز مـیــوۀ دل، نــور چـشـم حـیــدرنــد دو چــکــیـــده آیــــۀ قـــرآن حـــق دو اثــر از مـکــتـب پـیــغــمـبـرنـد ایـن دو مـشـتـاق صـعــود آسـمــان در حـقـیـقـت بـالهـای جــعــفـرنـد تـنــفــقــوا مــمــا تـحــبّــون مـنــنـد گرچه هر دو ریـزه خـوار اکـبـرند وارث اســـمــا و زهـــرایـــنـــد، آه یــادگــار گــلــشـنـی نــیــلــوفــرنـد میرخـورم سوگـند بر اشک رباب پـیــشـمــرگــان عــلـی اصـغــرنــد با هـمـه لـب تـشـنـگـی بـنـگـر اخـا با شهـامـت قـلـب لـشـگـر میدرنـد گـو عـلــمـدارت بـبـیـنـد رزمـشـان هـر دو شـاگـرد امـیــر لـشـگــرنـد تـا کـه قـتــل تـو عـقـب افــتـد اخــا تـیـرها را بر سـر و تـن میخـرنـد تـو به فـکـر من ولـی من فکـر تـو عـاشــقــان دلــواپـس یـکـد یـگـرنـد بودهام بنـت الـشهـید اُخـت الـشهـیـد حـالــیـا اُمُّ الـشــهــیــدم بــنـگــرنــد گـر کـه افــتـادنـد بــر روی زمـیـن جـسمـشان بگـذار، گر چه پـرپـرنـد در مـیــان کــوفــه تـا بــازار شــام روی نــیـــزه حـافـظــان مــادرنــد گـرچـه نـاقـابـل ولـی از لـطـف تـو آبــروی زیـنـبـت در مــحــشــرنــد
: امتیاز
|
شهادت فرزندان عبدالله بن جعفر و حضرت زینب سلام الله علیها
دو جـوانـمـرد مـهـیّـا هـستند دست پـروردۀ سـقـا هـستـنـد قـدشان رفـته به دایی ها شان چقدر خوش قـد و بالا هستند شیرِ خاتون دو عالم خوردند شیر مردان به صحرا هـستند گـرد بادند و به هم میریزند شب طـوفـانـی دریـا هـستـند مرتضایند به شکل دو جوان این دو عیسی دو موسی هستند زینـبـیانـد و نـژاد عـشـق اند بچـۀ حـضرت زهـرا هـستند مادر از خـیمه ولی میگویند بـرگ سـبز من تـنها هـستـند تشنگی از نـفـس انـداخـتـشـان عـاقـبت در قـفـس انداخـتـشان قـصد جان دو بـرادر کـردند نـیـزهها را دو بـرابـر کردند از دو سو از دو طرف با خوناب نوک سرنیزه خود تر کردند آنقدر بر تنـشان ضربه زدند که شـبـیـه تـن اکـبـر کـردنـد هیچ کس نیست بگـوید اینان هـیچ فـکـر دل مـادر کردند؟ تا خـیـال هـمگـی راحـت شد سرشان نـیّت خـنجـر کـردند دید زینب به بدنها سر نیست هـیچ دل، مثل دل مـادر نیست شام شد؛ شعـله که بالا بردند وقت غارت شد و یکجا بردند چادر دخترکان تا میسوخت هـمگـی فـیـض تـماشا بردند گـل سـر، پـیـرهن و گهـواره هر چه دیـدند به یغـما بردند وای حتی؛ بـدنی عریـان شد کـفـنـش را سر دعـوا بـردند دخترک داشت تماشا میکرد آمـدنـد و ســر بــابــا بـردنـد با غـرض پیـش نگـاه زیـنب به سر نیزه دو سر را بردند تـا بـسـوزد جـگــر مـادرشـان تاب میخورد به نیزه سرشان
: امتیاز
|